بدون عنوان
سلام گل پسر قشنگم
الان که این مطلب و مینویسم من سر کارم
و شما با مامانی تو خونه هستین
البته صبحا با مامانی میرین خونه همسایه روضه
عزیز دل ماماااااااان
تازگیا یگه بهانه گیری نمیکنی بر اداره رفتنم.
وقتی صح بیداری بهم میگی :مامان انانه (سمانه)
برید اداره پول بیارین برا مامانی دندون بخریم
قربون تو پسر شیرینم بشم من
هر روز هم به بهانه های مختلف از ما جایزه میخای
با شروع فصل پاییز مدام مریض بودی و من نمیدونی چی کشیدم
روزایی که بابا بود که باز بهتر بود
اما روزایی که بابا نبود من و مامانی تاصبح نمیدونی چی میکشیدیم
مامانی چقدر غصه میخوردن
یه وقتایی خاله جون و عمو میومدن میبردنت دکتر همون نصف شب
یک بارم بستری شدی عزیز دلم
و من تا صبح بیدار بالا سرت که خدا نکرده تب نکنی یا سرمت
خراب نشه چون تو خواب خیلی غلت میزنی
اصلا نمیخام به اون روزا فکر کنم
البته با شروع فصل زمستون شدت مریضیت کمتر شد فکر کنم به فصل پاییز حساسی
اصلا دلم نمیخاد اون روزا رو یاد آوری کنم الان با نوشتنش داغون میشم
خدا هیچ بچه ای مریض نشه الهی توی دنیاا همه بچه ها سالم باشن
مریضی سراغ هیچکس نیاد
دوستت دارم مامانم
به نقاشی علاقه داری
قلم دست میگیری و شعر میخونی
من یه پرندم...... (از بابات یاد گرفتی)
دورت بگردم الهییییییییییییییییییییییییی
یک وقتایی انقدر مهربون میشی که من و بغل میکن و تند تند میبوسی
واااااااای نمیدونی چقدر احساس خوشبختی میکنم که تورو دارم عشق من
خدایا پسرمو به تو سپردم خودت مراقبش باش