رضا کوچولوی مریض
سلام پسر عزیزم
روز چهارشنبه ظهر رفتیم مشهد که کاش نمیرفتیم
پامون که رسید به مشهد مریض شدی
و من ترسیدم خدا نکرده مثل اون دفعه خروسک بشی که خدا رو شکر به لطف امام رضا این اتفاق نیفتاد
و شدتش مثل قبل نبود ...
اما خیلی اذیت شدم و خیلی گریه کردم.. از امام رضا خواستم همه مریضیهات بیاد تو تن من اما تو هیچکارت نشه
روز پنجشنبه هم با خاله جون رفتیم کلینیک نزدیک خونه و دکتر بهت یه آمپول زد و خدا رو شکر یکم بهتر شدی
و شب و خوابیدی
اما من طاقت نمیاوردم دوست داشتم سریع برگردیم بیرجند اما جمعه شب دوباره حالت بد بود و بی قرار و مدام میخواستی بغل من باشی
روز شنبه هم اومدیم بیرجند و منم بد جور افتادم چون چند شب نخوابیده بودمو به خاطر مریضیت منم داغون شده بودم
خدا نکنه مامان تو مریض بشی هیچوقت که من میمیرم
دو روز هم نرفتم اداره و پیشت بودمو و این دو روز کلا بغلم بودی
دیشب هم بردمت دوباره دکتر و گفت نگران نباش خداروشکر چیز مهمی نیست و سرماخوردگی سادست
اداره هم که میام حواسم کلاااااااااااا پیش تو هست عزیز دلم
دل مامان بی قراره گل پسر نازم
خدایا همه بچه های کوچولو رو خودت حفظ کن و هیچوقت مریضی سراغشون نیاد
خدایا پسرم یگانه هستی ام را به تو سپردم